موسیقی فارس-مرسده مقیمی : فعالیت چاوشی از ابتدای سال 95 تا کنون دو آهنگ برای سریال «شهرزاد»، انتشار آلبوم متفاوت «امیر بی گزند»، اجرای زنده بخشی از «متاسفم» و تک آهنگ معنادار «پسرم» را شامل میشود؛ فعالیتهایی که همگی در نیمه نخست سال منتشر شده است؛ اما آنچه از سال گذشته در اخبار مرتبط با چاوشی خودنمایی میکند و ظاهرا تمامی هم ندارد ماجرای «سنتوری» و دعواهای ناتمام مهرجویی است.
کارهای چاوشی به خودی خود حاشیهای ندارند یعنی او تمام تلاشش در این سالها، اسیر حاشیه نشدن بوده که البته گرچه هیچ ثمری در ایجاد حاشیه نداشته اما برای در نطفه خفه کردنش کاملا موثر بوده! و هم چاوشی را به عنوان یک اَبَر ستاره صاحب «پرسونا» کرده است.
چاوشی درست در زمانی که همه فکر میکردند، او تعدادی! (تعدادی؟!) هوادار خاص پسند مخصوص به خودش دارد که برایش سینه سپر میکنند و یقه چاک میدهند؛ با خاصترین آلبومی که در تصور اهالی موسیقی میگنجید توجه عموم مردم را در هر سنی به خود جلب کرد!
او درست زمانی که عدهای او را به چوب داشتن تعدادی! مخاطب خاص میزدند؛ تمام مخاطبان عام را در آغوش کشید و آن چنان خاصشان کرد که آهنگ ریتمیک گوش بدهند و جای رقصیدن خیره شوند به یک نقطه به حظّ بردن.
کمی بعد از آن وقتی دوباره عدهای دست گذاشتند روی نقطه ظعف همیشگی تعدادی! دوستدار چاوشی بی خبر و جنجال رسانهای اینستاگرامش را با فایل اجرای زنده «متاسفم» بهروز کرد و آن تعدادی! میدانند که این انتخاب «متاسفم» چه عشق بازی علنیای بود با دوستداران مخلصاش.
حالا دیگر نقطه ضعفی وجود نداشت و آن عدهای که یک دفعه دستشان مانده بود در پوست گردو آمدند نوشتند: خدا را شکر زنده خواند و مشخص شد که صدایش فالش است! و آن تعدادی! به مَنِش معشوقشان نیامدند از درِ جواب که بحث اصلا سر فالش بودن نبود و اگر بود هم به فرض محالِ فالش بودن؛ فالشی یک ویدیوی اینستاگرامی کجا و فالشی در این همه کنسرت رسمی به بهانه گرفتگی صدا و سرماخوردگی کجا؟
چاوشی به وقت و به جا و به اندازه درباره هر آنچه اهمیت دارد اثرش را گذاشت؛ بر خلاف خیلیها که فقط حرفش را زدند. زمانی که عدهای خرده گرفتند که محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران مریض احوال است و چاوشی هیچ واکنشی ندارد. (حتی نگارنده که احتمالا جز همان تعدادی! است هم از سکوت او متعجب بود.) او از هجمه متنهای ادبیِ «ای خسروی خوبان تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد» فاصله گرفت و در بزنگاهش، در میانه رمضان آهنگی خواند برای پسرش و یکی از دلایل عشقش به این خاک را ربنای مست او خواند و چه واکنشی از این کنشمندتر به اهمیت سلامت استاد گرانقدر موسیقی ایران؟
چاوشی همیشه همه کارهایش را به موقع کرده، نه که اشتباه نداشته باشد؛ نه! قطعا داشته و این را خودش هم خوب میداند اما حداقل حواسش هست که اشتباه نکند و این حواس جمعی گرچه همیشه به ثمر ننشسته اما او را کم اشتباه کرده است.
وقتی بار نخست مهرجویی با هرچه در توان داشت بر او تاخت؛ ساکت ماند و وقتی استاد عصبانیتش فروکش کرد و مطابق عادت همه چیز را به گردن اهالی رسانه انداخت و گفت اینها میخواستند بین من و چاوشی را بهم بزنند وگرنه ما با هم خوبیم و به زودی «سنتوری» را آغاز میکنیم. چاوشی در جواب این مدعا نیز بی کوچکترین جنجالی تنها روی صفحه شخصیاش نوشت: «سنتوری، نه!» و بعد استاد دوباره عصبانی شد و شروع کرد به مصاحبه. البته به نظر میرسد این بار عصبانیت ایشان هنوز فروکش نکرده چون همچنان اظهارتی که از قولشان گفته میشود را شخصا گردن میگیرد و هنوز نگفته کار اهالی رسانه بوده!
خیلیها معتقدند چاوشی باید چیزی بگوید مخصوصا که مهرجویی دست بردار نیست و بیش از یک سال است این جدل رسانهای تمام نشده. استاد یک روز نفرین میکند نمکنشناسی چاوشی را؛ یک روز میگوید همان طور که او را معروف کرده چهره تازهای رو میکند صد برابر چاوشی! مجوز چاوشی و محبوبیت او و… همه را از آنِ خود میداند و الخ.
چاوشی اما همین طور سکوت کرده و میکند اما به جای او خیلیها (از اهالی رسانه گرفته تا همان تعدادی! دوستدار) هستند که به یاد استاد بیاورند گذشته را.
یکی استناد میکند به مصاحبه تلخ قدیمی چاوشی که حتی پول نداشته که با یک وسیله نقلیه عمومی خودش را برای مذاکره درباره «سنتوری» برساند و تا کجا پیاده رفته تا با استاد حرف بزند.
یکی اشاره میکند به اینکه چاوشی حتی یک بار برای نمایش فیلم دعوت نشد و ساعتها در صف سینما آفریقا ایستاد تا بلیط گیرش بیاید.
یکی گفت استاد شما یادتان نیست اما حداقل مادر چاوشی که با دست پتو را نگه داشته بود پشت در تا «سنتوری» در اتاق خواب پسرش با کمترین امکانات ضبط موسیقی، متولد شود خوب یادش میآید که «سنتوری» با همت و عشق پسرش و حمایت او و همان تعدادی! دوستدار متولد شد نه حمایت شخصی دیگر!
یکی دیگر نوشت استاد شما که یادتان میآید چاوشی را معروف کردید و حسابی پشتش ایستادید؛ چطور یادتان نمیآید وقتی احتمال دادید که دلیل توقیف فیلم ممکن است صدای او باشد بلافاصله تک تک آهنگها را با صدای بهرام رادان ضبط کردید و گفتید «سنتوری» با صدای چاوشی روی پرده نمیرود! اما از آن جا که مشکل چاوشی نبود فیلم باز هم مجوز اکران نگرفت! بعد مصاحبه کردید و گفتید: تقصیر چاوشی بود فیلم اکران نشد! اینهاست نشانه پشت کسی ایستادن؟
یکی دیگر یاد استاد آورد که استاد شما چون بسیار آدم مطرح و شناخته شدهای هستید مصاحبههایتان همه موجود است. یادتان نیست گفته بودید سراغ چاوشی رفتید چون در خانه هر کسی یک سی دی چاوشی پیدا میشود. خودتان گفته بودید چون صدای او در همه خانهها هست و همه دوستش دارند برای «سنتوری» سراغش رفتید؛ بعد چطوری است که شما معروفش کردید؟
یکی دیگر نوشت استاد مگر شما نبودید که میگفتید فیلم اکران نشد برای غیر مجاز بودن چاوشی؟ پس چطور است که میگویید چاوشی را شما مجوز دار کردید؟
یکی از آن تعدادی! دوستدار هم نوشت استاد شما آن زمان پای وبلاگهای چاوشینویس نمینشستی که بدانی او از زمان «متاسفم» بنا بود مجوز بگیرد که کارها لو رفت و نشد و مجوز عقب افتاد و بعدتر فیلم مسئلهدار «سنتوری» عامل تعویق مجوز چاوشی شد و مهر 87 بود که ذکرهای زیرلب آن تعدادی! به ثمر نشست و «یه شاخه نیلوفر» روی زمین متولد شد.
یکی دیگر نوشت حالا فکر میکنید چند سال قبل را کسی یادش نمانده و حرفتان را عوض میکنید هیچ! زمان حال حاضر را که دیگر نمیتوانید به نفع خود مصادره کنید! «کجایی» برای قسمت دوم فیلم «سنتوری» بوده؟! از چگونگی تولید محبوبترین آهنگ سال گذشته هنوز زمان زیادی نمیگذرد؛ کمی برای تحریف حقیقت زود نیست؟!
حالا باز هم استاد دائما خبر میدهد از «سنتوری» که بهرام رادان آمد، لیلا حاتمی آمد، یک خواننده هم دارم میآورم از چاوشی بهتر دلتان بسوزد!
مهرجویی باز هم مصاحبه خواهد کرد و چاوشی باز هم سکوت و دیگران باز هم به یاد استاد میآورند که قصه از نخست آنی نبود که حالا نقل میکند و همه یادشان هست… اما میان این همه هیاهو از جایی همین نزدیکی صدای سوز سنتور مردی دل شکسته میآید که دیگر نه یاری دارد تا با آن بخواند: «من با تو خوشم…» و نه صدایی دارد که بگوید: «با توام! که داری… به گریهم… میخندی…»
کمی گوش تیز کنید؛ صدای سوز سنتور میآید…