موسیقی فارس–سهند اینانلو:فضای موسیقی کشور به سویی رفته که روز به روز شرایط را برای ظهور و بروز چهرههای جنجالی و پرحاشیه مناسبتر میبینیم. به اصطلاح ستارههایی که یک شبه میدرخشند و پس از یکی دو سال دیگر اثری از آثارشان دیده نمی شود. اما در این بین موضوع بحث چرایی این حضورها نیست، بلکه مصادیق رفتاری چهرههای مختلف فعال در حوزه موسیقی است که ما را به صرافت میاندازد تا در پی یافتن راه برون رفتی از این وضعیت برآییم. واکنشهایی که با در نظر گرفتن نُرم های اجتماعی مورد توافق بشر مدرن، نوعی از لمپنیسم را نمایندگی می کند که به تسخیف ارزش های مخاطبینشان ختم می شود.
برای بررسی ریشه ای این معضل(که گستره ای فراتر از خانواده موسیقی ایران دارد) نمی توان دست به دامان اهل فن موسیقی شد، بلکه در گام نخست باید سراغ ریشه یابی اصولی رفت. از همین رو با تصمیم شورای سردبیری سایت موسیقی فارس، سلسله مصاحبه هایی با اساتید و صاحب نظران علوم انسانی(جامعه شناسی، علوم سیاسی، روانشناسی و موسیقی) ترتیب داده شد که به آسیب شناسی این معضل اجتماعی پرداخته شود، تا در نهایت مخاطب بتواند به نتیجهای مطلوب و با تکیه بر برداشت خود از این مباحث برسد.
در همین راستا پس از روزها مطالعه و تحقیق به فهرستی از کارشناسان رسیدیم که در صدر آن نام دکتر صادق زیباکلام به چشم می خورد. وی که یکی از چهره های برجسته آکادمیک علوم سیاسی در ایران محسوب می شود به تازگی یادداشتی با عنوان «من از تتلوها میترسم» منتشر کرد که مورد توجه بسیاری از علاقمندان به مباحث اینچنینی قرار گرفت.
خبرنگار اختصاصی موسیقی فارس به دفتر کارِ معروفِ دکتر زیباکلام در دانشگاه تهران رفته و با وی در ارتباط با موضوع «لمپنیسم در موسیقی» به گفتگو پرداخته است.
در ادامه این گفتگو را می خوانید:
آقای دکتر اصولا دید شما نسبت به فضای هنری کشور چگونه است؟
من در خصوص هنر هیچ علم و اطلاع، اهلیت، آشنایی و آگاهی ندارم که بتوانم اظهارنظر فنی بکنم. به خصوص این موسیقی جدید پاپ که در ایران (اعم از زیرزمینی و رسمی) جریان دارد را اصلا نه می شناسم و نه به آثاری که تولید می شود گوش می دهم. پس اظهارنظر من در این باب از منظر یک کارشناس و صاحب نظر در امور هنری نیست. دلیل اصلی این که من برای انجام این مصاحبه با شما متقاعد شدم بحث لمپنیسم بود. چرا که معتقدم لمپنیسم در ایران یک جایگاه اجتماعی پیدا کرده و عرصه موسیقی نیز به تبع این فراگیری لمپن ها، تحت تاثیر قرار گرفته است. به نظر من خاستگاه و جایگاه لمپنیسم در جامعه امروز ایران بحثی است که اهمیت بالایی دارد و باید به آن پرداخته شود.
از دید شما لمپن ها در عرصه موسیقی چه کسانی هستند؟ حرف و سخنشان چیست؟
از دید من لمپن ها یک نوعی اعتراض نسبت به وضع موجود دارند، به نوعی نُرم ها و ارزشهای نسلهای قبلی را رد می کنند و باورهای حاکم بر جامعه را پس میزنند. این که شما در عرصه موسیقی یا در هر عرصه دیگری گذشته را نپذیرید و از خودتان مسائل جدیدی را طرح کنید فیالنفسه امر مبارکی است. ولی این که شما با خشم و غضب بخواهید گذشته را زیر سئوال ببرید، نفی کنید و با بغض و کینه زیر پا لهش کنید دیگر نوآوری نامیده نمیشود. این یک عصیان و اعتراض سیاسی-اجتماعی است. در واقع فکر میکنم غالب تحرکاتی که میبینم بیش از آن که نوآوری نامیده شود، یک نوع عصیان است.
دلیل این عصیان، خشم و غضب چیست؟
من این خشم و غضب را می فهمم، مثلا غیظ و غضب امیر تتلو را می توانم درک کنم و یا مثلا آقای نجفی را می توانم بفهمم. دلیلش هم بی تدبیری نظام سیاسی حاکم است چرا که مانند مادری که تجربه و صلاحیت آرام کردن کودک را ندارد، وقتی نوزاد گریه می کند او را با کتک آرام می کند. نظام ما نیز جوانان را با سرکوب آرام کرده ولی این کتک ها مانند آبی که پشت سد جمع می شوند جوانان ناراضی را انباشته کرده و ناگهان مثلا در تشییع جنازه مرحوم پاشایی نمود پیدا می کنند.
خب با این تفاسیر ایرادی به آن ها وارد نیست، پس نقد شما که در یادداشت اخیرتان نیز طرح کردید بر کدام رفتار لمپن ها است؟
ببینید مشکل من با این ها از آنجایی آغاز می شود که کارشان اشکالات اساسی از منظر جامعه شناسی پیدا می کند. دو اشکال بر آنها وارد است؛ نخست آن که این ها کاری به این موضوع که چگونه به این نقطه رسیده ایم ندارند. آنها فقط میگویند آنچه هست را دوست ندارند و حتی میخواهند نیست و نابودش کنند. موسیقی، نقاشی، باورهای دینی، نظام سیاسی و… را میخواهند به ورطه نابودی بکشانند، بدون این که دلایل و ریشههای به وجود آمدن این پدیدهها را بشناسند. اساساً برای این افراد اهمیتی ندارد که ما طی چه مراحلی به این نقطه رسیدهایم. آنها فقط با خشم به این پدیدهها مینگرند و این ترسناک است.
چگونه به این نقطه رسیدهایم؟
ببینید آنچه که به وجود آمده معلول یکسری مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده است، توطئه و طرح عده ای که در زیرزمینهای تاریک نشسته باشند و نقشه بکشند نبوده که بگویند فلان طرح را بریزیم تا مثلا تلویزیون چنین شود، رادیو چنان شود، هنر، دانشگاه و… نه! اصلا و ابدا چنین چیزی نبوده است. هر آن چیزی که امروز در جامعه می بینیم نتیجه تعاملات اجتماعی-سیاسی در طول تاریخ بوده و از دل همین جامعه بیرون آمده و باید با مطالعه آن را درک کنیم. برای درک آن در یک مصاحبه نمیتوانیم به نتیجه برسیم بلکه باید کتابها خوانده شود، مقالهها نوشته شود و پژوهشها صورت گیرد تا به نتیجه برسیم. ولی اینها اصلا این مسائل را نادیده میگیرند، فقط میگویند ما از آن چیزی که امروز هست خوشمان نمیآید و باید نابودش کنیم.
پیشتر گفتید دو مشکل با لمپن ها دارید، اشکال دومی که بر آنها وارد میدانید چیست؟
اشکال دوم من با این افراد آنجا است که معتقدم وقتی شما نمیتوانید این روند را درک کنید، صلاحیت ارائه راهحل نیز ندارید. غایت راهحل شما کینه، نفی و خشم است. مصادیقاش نیز آن چیزی است که در رفتارهای آقای امیر تتلو میبینیم و یا مثلا در برخی سبکهای موسیقی و یا در بین فوتبالیستها و… دیده میشود. از این جهات است که نمیتوانم با آنها موافقتی داشته باشم و متاسفانه خیلی گسترده هم شده است.
اولین بار که متوجه وجود این جریان شُدید چه زمانی بود؟
اولین بار این موضوع را در مراسم تشییع جنازه مرحوم مرتضی پاشایی دیدم. اسم ایشان را شنیده بودم ولی اگر ترانهای از او پخش میکردند نمیدانستم خوانندهاش کیست؟! پیش از مصاحبه هم به شما گفتم که من در موسیقی همچنان از مرضیه جلوتر نیامدهام و موزیک امروز ایران را ابدا نمیشناسم.
اما در این لحظه بود که من متوجه شدم یک تغییر و تحول اساسی زیر پوست جامعه به وجود آمده است. این که صدها هزار جوان دهه هفتادی برای تشییع جنازه یک خواننده پاپ جمع میشوند یک پیامی را به ما میرساند. اصلا به موسیقی مرحوم پاشایی کاری ندارم و نمیشناسم، دقیقتر بگویم که هیچ نوعی از موسیقی را نمیشناسم، مقصودم چیز دیگری است. آن روز من متوجه بروز اجتماعی همین خشم و کینه و نفرت شدم که پیشتر به آن اشاره کردم.
تشییع جنازه مرحوم پاشایی، رفتارهای آقای امیر تتلو، مائده هژبری و… همگی از این نوع هستند که من به آن نقد دارم و باعث شد آن یادداشت «من از تتلوها می ترسم» را بنویسم. چرا که معتقدم اگر این خشم در مسیر غلطی قرار بگیرد، مانند سیل میشود و هرچه هست و نیست را با خود به قعر نابودی میکشد و اینها آن چیزی است که من را نگران میکند و باعث می شود از لمپنها بترسم.
آیا این اتفاقات ما به ازای خارجی نیز دارد؟ آیا مشابهاش را در کشورهای دیگر هم میتوان دید؟
خیر تقریبا در هیچ کشور توسعه یافتهای نمیبینیم، شما در هند، نروژ، استرالیا و حتی همین ترکیه هم چنین پدیدههایی را نمیبینید که یک عده ای مطالبات صنفی داشته باشند و ناگهان تبدیل به تظاهرات گسترده سیاسی شود. همانطور که گفتم اینها به این دلیل است که حجم گستردهای از آب، پشت سد جمع شده و نظام سیاسی ما توانایی و قابلیت هدایت و مدیریت این مقدار زیادِ آب را ندارد. نتوانسته اینها را پذیرش و حتی راهنمایی کند. مانند همان مادر بی حوصلهای که گفتم با این جماعت برخورد کرده است و در مواجهه با آنها از خودش سعه صدر نشان نداده تا نسل جوان را آرام کند. نظام سیاسی ما این تواناییها را ندارد و فقط می خواهد بزند، بکوبد و پرت کند تا مشکلاتاش حل شود. به همین دلیل است که واکنش این جامعه عاصی، میشود تشییع جنازه پاشایی، حمایت از مائده هژبری، استقبال از رفتارها و کنسرت امیر تتلو و…
من اینها را یک جور آنُمالی اجتماعی و یک جور سرریزشدن بغض و کینه میبینم و به همین دلیل است که میگویم از آنها میترسم. چون منشاء و نیروی محرکهشان فقط نفرت است و نه آگاهی. تاکنون از تتلو راهکاری برای این که چه کنیم تا از این وضع خارج شویم ندیده و نشنیدهام، هیچ وقت نشنیدهام بگوید چه خاکی باید به سرمان بریزیم تا از این اوضاع نجات یابیم، تنها چیزی که میبینم ناسزا و نفرت و خشم است که با تکیه بر اینها به گذشته و تمام امور مینگرند. در حالی که گذشته را مریخیها نساختهاند. ما ایرانی ها گذشته خودمان را رقم زدهایم، امثال زیباکلامها تاریخ کشور را ساختهاند.
راهکار شما برای خروج از این وضعیت چیست؟
نگاه آگاهانه و دقیق به گذشته! باید اول به گذشته بنگریم و به خوبی آن را بشناسیم. این تضادها باعث شده که به راحتی در خیابان چاقوکشی کنیم، دعوا کنیم و… این مشکلات دامن هنر و در این مورد خاص دامن موسیقی را نیز گرفته است و به دلیل اینکه مخاطبین هنر بسیار زیاد هستند، بیشتر هم به چشم می آید. ولی متاسفانه در تمام بخشهای جامعه رسوخ کرده و هیچ راهی به جز مطالعه دقیق و جزء به جزء تاریخ کشورمان نداریم….
ادامه در قسمت بعد
اختصاصی موسیقی فارس
ما آخرشم نفهمیدیم زیباکلام کدوم وریه.