موسیقی فارس-لی لا رضایی:گروه بُمرانی کارش را از سال 1388 با ساخت و اجرای جسته گریخته قطعات موسیقی (مثل کنسرت در بازارچه خیریه وحدت و…) آغاز کرد.
تجربیاتی که به خاطر نزدیکی و علاقه اعضای گروه به تئاتر، پای آنها را به عالم نمایش و تئاتر بازمیکند. طولی نمیکشد که سفارشها بیشتر و بیشتر میشود و گروههای نمایشی بیشتری از بمرانیها میخواهند برای نمایششان آهنگ بسازند و روی صحنهها حاضر شوند… آنقدر که سال 91، بهعنوان پرکارترین گروه موسیقی در تئاتر کشور شناخته شدند. از تئاترهایی که بمرانی در آن فعالیت داشته؛ میتوان به «ننه دلاور، بیرون پشت در» ساخته سجاد افشاریان، «صد سال تنهایی» به کارگردانی حسن جودکی، «بام تهران» به کارگردانی سیامک صفری و «تبارشناسی دروغ و تنهایی» به کارگردانی سجاد افشاریان اشاره کرد. در این گروه بهزاد عمرانی خواننده و نوازنده گیتار ریتم است. مانی مزدکی سازدهنی و سازهای بادی مینوازد. جهانیار قربانی گیتار الکتریک کار میکند. آرش عمرانی پیانو، کیبورد و آکاردئون مینوازد، کیارش عمرانی گیتار باس و آبتین یغماییان درامزن هستند. آرش و کیارش باهم برادرند و پسر عموهای بهزاد.
در یکی از روزهای بهاری اسفندماه، با اعضای گروه بمرانی قرار گذاشتیم تا بیشتر با سابقه فعالیت آنها آشنا شویم: اینکه بمرانی یعنی چه؟ از کجا آمده؟ چه کار میکند؟ چه کارهایی کرده؟ قرار است چه بکند؟ و….
محل قرار، بوستان طبیعت تهران بود. جایی که حال و هوای طبیعت و نوروز با گل و گیاههایی که در آستانه بهار، جان گرفتهاند و رنگ و بوی عید میدهند؛ حال و هوایی که بر فضای مصاحبه هم تاثیر گذاشت و بهاریاش کرد.
جهانیار و مانی پسرخانهاند. رابطه فامیلی و البته دوستی بین اعضای بمرانی، نکته قابل توجهیست. موضوعی که در طول مصاحبه به خوبی محسوس بود. سایه رابطه خانوادگی و فامیلی بر سر همکاری هنری… بهطور کلی بمرانی را باید بهعنوان یک گروه صمیمی شناخت؛ گروهی که بر پایه رفاقت بنا شده. اعضایش همگی خاکیاند؛ اهل تشریفات و هیچ دنگوفنگی نیستند. مهربان و دوستداشتنی… صبور و با انرژی…. میتوانی ساعتها با آنها گپ بزنی و از گپ زدن با آنها خسته نشوی. دنیایی دارند برای خودشان! این شما؛ و این هم دنیای بُمرانیها با یک سوال مشخص که… سر و کلهی گروه بُمرانی از کجا پیدا شد؟
خوب است گپوگفتمان را با پیشینه بمرانی شروع کنیم. این اسم و این گروه از کجا آمده؟
بهزاد: در ابتدا، من تنها کار میکردم و موزیک میساختم. همان موقع «ب» بهزاد را با اسم فامیلم «عمرانی» ترکیب کردم و عنوان «بُمرانی» را برای خودم انتخاب کرده بودم. همینطور پیش رفت تا در سال 87 اولین کنسرتم را اجرا کردم؛ در مجتمع فنی تهران یک کنسرت آموزشی داشتیم که 3 شب تکرار شد؛ چند نفر دیگر هم مرا در این اجراها همراهی میکردند. این تجربه، باعث شد خیلی مورد تشویق قرار بگیریم.
سال 88 من و جهان (جهانیار) و مانی که با هم پسرخاله هستند، آهنگی به اسم «هنوز همونم» را ضبط کردیم که از آن خیلی راضی بودیم و خیلی به ما چسبید. بعد از آن من مدتی ایران نبودم، اما بعد از بازگشتم آرش که پسرعموی من و پیانیست گروه بمرانی است به من پیشنهاد داد که برای اجرای برنامه زنده به یک کافه برویم. اینطوری شد که من و آرش و جهان و مانی کار را شروع کردیم. کمی بعدتر کیارش؛ که برادر آرش و پسر عموی دیگر من است، خواست به گروه اضافه شود و گیتارباس بزند. البته کیارش تا آن زمان گیتارفلامینکو کار میکرد و گیتارباس نداشت، اما همانموقع رفت و باس خرید، کار را شروع کرد و به گروه اضافه شد. بعدهم آبتین یغمائیان به ما اضافه شد و ماند.
از «اتوبوس قرمز» تا «گذشتن و رفتن پیوسته» و …
بهزاد: بعد از تجربه اجراهای مختلف، به موزیک تئاتر گرایش پیداکردیم و برای تئاترهای مختلفی آهنگ ساختیم و اجرا کردیم؛ آنقدر که در سال 91 بهعنوان پرکارترین گروه موسیقی در تئاتر کشور شناخته شدیم. اما انتشار اولین آلبوم ما برمیگردد به سال 93. ماجرا هم از آن قرار بود که از نشر «چکه» که ناشر تخصصی کتابهای کودک است به ما پیشنهاد کار داده شد. گفتند میخواهیم از گروههایی مثل شما دعوت کنیم تا برای بچهها کار بسازند. این شد که چشمهامان برق زد و آلبوم «اتوبوس قرمز» را ساختیم با موسیقی راک و فانک و بلوز. فکرش را هم نمیکردیم اما خیلی از این آلبوم استقبال شد و در مجله لاکپشت پرنده هم پنج لاکپشت گرفت. ما سواد ساخت موسیقی برای بچهها را نداشتیم و کار خیلی تجربی پیش رفت. یکسری شعر از آقای سیدآبادی داشتیم و اتودزدنها را شروع کردیم و تبدیل شد به یک مجموعه.
در سال 94 اما اولین آلبوم بزرگسالانه خودمان را ساختیم به اسم «مخرج مشترک». خیلی آلبوم پرسروصدا و خوشحالی بود و امسال با آلبوم «گذشتن و رفتن پیوسته» آمدیم و حالا درخدمت شماییم.
بعضی از قطعههای آلبوم «مخرج مشترک» حاصل یکی دو سال قبل از آن بودند. ویژگی دیگر این آلبوم این بود که برای اولین بار تهیهکننده داشتیم. تجربه خوبی بود؛ یک آلبوم شلوغ و آوانگارد نسبت به فضای موسیقی در داخل کشور.
در آلبوم «گذشتن و رفتن پیوسته» تجربههامان بیشتر شده بود و با دقت و وسواس بیشتری کار کردیم. 80 درصد از کارها هم در اسوتدیو خودمان ضبط شد و نسبت به باقی آلبومها و ساختههامان، از آن راضیتریم. خیلی دوستش داریم.
داستان جهان و سازی که نداشت
آقا جهان؛ داستان شما چیست؟ چطور به بمرانی پیوستی؟
جهان (نوازنده گیتار الکتریک): من برای یادگیری گیتار به خانه استادم میرفتم که در آن یک اسوتدیو خانگی هم وجود داشت. بهزاد را اولین بار آنجا دیدم. آمده بود کار ضبط کند. آن موقع سرباز بودم و با آن وضعیت، خندهدار به نظر میآمد. بعد باهم بیشتر آشنا شدیم و دوستیمان ادامه پیدا کرد. بهزاد رفت خارج و وقتی برگشت، ساز زدن با همدیگر را آغاز کردیم.
در ابتدا اصلا بلد نبودم گیتارالکتریک بزنم؛ البته هنوز هم خوب بلد نیستم {میخندد}. بهزاد گفت بیا یک آهنگ ضبط کنیم، فکر نمیکردم بتوانم اما شد. کلا کار همینطور ما را پیش برده است. موقعیتهای جدید و کارهایی که پیش روی ما قرار گرفت، به تجربیات ما اضافه کرد. تجربه اجرای زنده هم در آن روزها خیلی برای ما مهم بود؛ اینکه بتوانی در مقابل مخاطبان قرار بگیری… مثل بازی توی تیم جوانان است که آمادهات میکند برای حضور در تیم بزرگسالان.
بمرانی مینوازد و تجربه میکند
بهزاد: درست است که در اجرای زنده، استرس زیادی وجود دارد اما یاد میگیری با غلبه بر استرسها، بیشتر روی موسیقیات تمرکز کنی. آن اوایل که زنده اجرا میکردیم، دستمان میلرزید اما کمکم این تجربهها به ما کمک کرد. تجربه وسعت دید آدم را زیاد میکند و اجازه میدهد به چیزهای جدیدتر و بزرگتر فکر کند.
جهان: همانطور پیش رفتیم تا رسیدیم به آلبوم کودک «اتوبوس قرمز» که خیلی برای ما جذابیت داشت. به خاطر اینکه نسل ما از بچهگی با موسیقی کودک آشنا شده بود اما آلبومهایی از آن دست دیگر وجود ندارند. این انگیزهای شد که خودمان روی موسیقی کودک کار کنیم؛ کاری که دلمان میخواست. فکر میکنم بچهها هم خیلی دوستش داشتند.
دیگر ممکن نیست کار کودک بکنید؟
آرش(نوازنده پیانو): چرا… بهش فکر میکنیم اما بهنظر من سختی کار بیشتر در اختیار داشتن شعر مناسب برای کودکان است. موسیقی را میشود یک جوری ساده کرد که به مذاق کودکان هم خوش بیاید اما شعر و ترانه خیلی نقش مهمی را در موسیقی کودک بازی میکند. در آن آلبوم هم وظیفه تهیه شعر و ترانه به عهده نشر چکه بود و ما هم دیدیم کار کردن روی آن ترانهها شدنی است. به جز قطعه «آن مان نواران» که یک جورایی فولک بود و کاور شد.
جهان: بعد از آلبوم «اتوبوس قرمز» با تهیهکنندهمان قرار گذاشتیم و آلبوم «مخرج مشترک» را ساختیم و ادامه دادیم. بعد از آن آلبوم، همهچیز برای ما جدیتر شد. دیگر پشتوانه داشتیم و میتوانستیم نگاه مطمئنتری به آینده داشته باشیم.
بهزاد: دیگر موسیقی به شغل اصلی ما تبدیل شد.
دنیای آرش؛ دنیای پیانو
آرش خان شما هم از شروع کارت با بمرانی بگو…
آرش: من در سال 87 در یک کافه پیانو میزدم. برای من که همیشه این مشکل را داشتم که نمیتوانستم جلوی جمع ساز بزنم، این تجربهها حکم به چالش کشیدن خودم را داشت. اولش کار را با استرس شروع کردم اما کم کم همهچیز خوب شد.
با کار بهزاد هم که به واسطه رابطه فامیلی آشنا بودم. پیش من میآمد و از ساختن آهنگ حرف میزد. اولها فکر میکردم اینکه بلد نیست… بعدها اما وقتی ساختههایش را شنیدم، متعجبم میکرد. بعدها هم تجربه همکاری با بچهها را داشتم. البته خیلی جاها به خاطر اینکه پیانو نداشتم، نمیتوانستم با آنها ساز بزنم.
اولین تئاتری که بچهها موسیقی آن را کار کردند، نمایش «صدسال پیش از تنهایی» کاری از سجاد افشاریان بود که من در آن حضور نداشتم. ماجرا هم این بود که سجاد اجرای ما را دیده بود و از ما دعوت کرده بود که با او در این نمایش همکاری داشته باشیم.
مدل کار هم اینطور بود که ترکهایی که خودمان ساخته بودیم، شروع و پایان نمایش بنوازیم؛ یعنی در ابتدا آهنگ بهخصوصی را برای آن نمایش نساخته بودیم. بعد از آن، کار بعدی سجاد «ننه دلاور، بیرون پشت در» بود که سر تمرین نمایش هم حاضر شدیم. این نمایش به موسیقی بیشتری نیاز داشت و باید برایش آهنگ میساختیم. کار ریختهپاشیدهای بود برای ما. سجاد از ما بازی هم گرفت در آن نمایش؛ از بهزاد بیشتر، به خاطر اینکه توانایی بیشتری داشت. یک قطعه خارجی هم در آن نمایش اجرا کردیم که متنش را هم به فارسی ترجمه کرده بودیم. بعدش هم تجربهها تکرار شد…
پای بُمرانی به دنیای تئاتر بازمیشود
از دنیای تئاتر بگویید. باید تجربههای جالبی از تئاتر داشته باشید؟
جهان: وارد تئاترشهر که شدیم؛ گیر کردیم… کارگردانهای مختلف به ما پیشنهاد همکاری میدادند.
بهزاد: البته قبل از آن هم خیلی به تئاتر علاقه داشتیم و همیشه به این فکر میکردیم چقدر لذتبخش خواهد بود که نوازنده یک نمایش باشی و مثلا 30 شب روی صحنه بروی! درحال حاضر هم سر تئاتر «رویای یک شب نیمه تابستان» کار آقای مصطفی کوشکی هستیم که بیشتر از تمام تئاترهایی که تا به حال کارکردیم، درگیرش شدهایم. به خاطر اینکه هم در آن بازی داریم و هم نوازندهایم. از ابتدا قرار بود در کار باشیم، آقای کوشکی خیلی حساب بازکرده بود روی حضور ما. در دور اول اجراشان نرسیدیم اما این کار انقدر مورد استقبال قرار گرفت که دور سوم اجرای آن نیز در حال برگزاری است و فکر میکنم تا پایان اسفندماه ادامه داشته باشد.
حاصل همکاری، همین کاری است که روی صحنه میرود. شاید برای ما شباهتهایی با نمایش «ننه دلاور، بیرون پشت در» داشته باشد اما به لحاظ پرفورمنس، خیلی متفاوت است و واقعا برای ما تجربهای تازه به شمار میرود. شدیدا ما را درگیر کرده است.
جهان: پیش از این تجربیات، من و بهزاد زیاد به تماشای تئاتر میرفتیم؛ شاید هفتهای دو شب. علاقه زیادی داشتیم و هیچ وقت فکر نمیکردیم روزی برسد که روی صحنه تئاتر به اجرای موسیقی بپردازیم. یادم میآید یکبار وقتی نمایش «ویولنهایتان را کوک کنید» که هوتن شکیبا در آن بازی میکرد یا نمایش «آدم آدم است» که خیلی آن را دوست داشتیم.
بهزاد: آخر نمایش هم به بازیگرها سلام میدادیم و ذوق میکردیم که جواب سلاممان را میدهند.
جهان: دو سال بعد با هوتن شکیبا در کار «تبارشناسی» همکاری کردیم که خیلی برای من تجربه جذابی بود.
دارید یواش یواش بازیگر تئاتر میشوید… تا کجا میخواهید پیش بروید؟
آرش: اینطور نیست. بازیگری تئاتر حتما به آموزش آکادمیک نیاز دارد. ما هیچ وقت بازیگر نمیشویم مگر اینکه برویم آموزشی تخصصی ببینیم. مثل ساز زدن است! شاید یک هنرپیشه سر صحنه یک فیلم، ساز دست بگیرد و یکی دو آهنگی که به او یاددادهاند بزند، اما قطعا نوازنده نمیشود.
تمایل ندارید آموزش ببینید؟
آرش: فکر اجرای تئاترِ موزیکال در سرمان بوده و هست. طوری که دیالوگها همه موزیکال باشند.
بهزاد: ایدههایی هم داریم اما مشغلهها هیچ وقت اجازه نداده که آنها را تجربه کنیم. تئاتر روز به روز در حال پیشرفت کردن است. اهالی تئاتر هم سعی میکنند از تمام امکانات برای جذابتر شدن اجراشان استفاده کنند و استفاده از موسیقی تئاتر هم کمکم دارد جا میافتد. در حال حاضر در تهران، شبی بیش از 100 اجرا روی صحنه میرود. این رقم واقعا زیادی است؛ درحالیکه مثلا در سال 91 که ما کار موزیک تئاتر میکردیم، دو سالن نمایش در تماشاخانه مولوی بود و چهار سالن در تئاترشهر؛ مجموعه ایرانشهر هم تازه کارش را آغاز کرده بود.
جهان: به نظر من هم راهاندازی سالنهای تئاتر و زیاد شدن اجراها، خیلی خوب است اما به لحاظ سرمایه، هنوز تئاتر ضعیف است؛ خصوصا در مقابل سینما. فکر میکنم که تئاتر خیلی بیشتر از اینها جای رشد دارد.
دوستی و فامیلی در بمرانی
معمولا هنر، خصوصا موسیقی؛ در یک دوره از زندگی بخشی از زندگی نوجوانان را پرمیکند و خیلیها به ساز زدن و خواندن علاقه پیدا میکنند و آموزش میبینند. همه هم دوست دارند از یک جایی به بعد، خودشان را نشان بدهند و در این راه معمولا اولین امکانی که دارند، دوستیهایی است که بین آنها بوجود میآید. اما این امکان، خیلی کم به موفقیت میانجامد.
شما چطور توانستید از امکان دوستی و فامیلی، به نتیجه دلخواهتان برسید؟
آرش: به نظرم به شانس بستگی دارد. به خاطر اینکه ممکن است دوستان یا فامیل دیگری هم باشند که استعداد و ایده داشته باشند اما هیچ وقت با آنها همکار نشوی. باید به لحاظ شخصیتی باید با هم جور دربیایند. نکته دیگری که در بین ما وجود داشت؛ روحیه گروهی بود. یعنی ما از ابتدا با یکدیگر کنارمیآمدیم و پذیرش گروهی داشتیم.
بهزاد: وقتی این سوال را میپرسیدید؛ داشتم به این فکر میکردم که واقعا ماندن ما در کنار یکدیگر در این سالها، برای من هم خیلی عجیب است! شاید همان شانس باشد. البته ما خیلی هم در این مسیر به مشکلات بزرگ برنخوردیم.
حتما در دورههای مختلف، کار شما برآیند مالی نداشته و به همین دلیل، کار شما کار دل بوده. در این شرایط معمولا افراد زودرنجتر هستند و خیلی زود ممکن است از هم بریده شوند. اینطور نیست؟
بهزاد: همینطور است. رابطه دوستی خیلی مهم است. دوستی ما به قبل از آغاز همکاریمان برمیگردد؛ دید و بازدیدها، شبنشینیها و صحبت از موسیقی…
جهان: فکر میکنم یکی از دلایل مهم که ما را کنار هم نگه داشته این بوده که اتفاقهایی که در دورههای مختلف منتظرشان بودهایم، به موقع برای ما رخ دادهاند و ما را به ادامه مسیر دلگرم کردهاند. مثلا از یک جایی دیگر ما باید مجوز میگرفتیم تا بتوانیم کارهای بزرگتری مثل انتشار آلبوم انجام بدهیم؛ که خُب این اتفاق افتاد. یا پیدا کردن تهیهکننده و اتفاقهایی از این دست.
بهزاد: کارهایی که به ما پیشنهاد شده هم به نوعی ما را به ادامه کار با یکدیگر ترغیب کرده است. مثلا همان سفارش کار در تئاتر از طرف سجاد افشاریان و ورود ما به عرصه موسیقی تئاتر که ما را به پروژههای تازهتری هدایت کرده؛ همه اینها تاثیر داشته است.
این همراهی که بر پایه دوستی اعضای گروه تداوم پیدا کرده، شما را تا اجرا در جشنواره موسیقی فجر که بزرگترین فستیوال موسیقی در کشور ما است، پیش برده. حالا میخواهید با مخاطبانی که دارید؛ چه مسیری را ادامه بدهید؟ به هر حال فکر میکنم نگه داشتن مخاطب، سختتر از مخاطب به دست آوردن باشد.
بهزاد: به نظرم همیشه هم اینطور نیست که مدام به فکر نگه داشتن مخاطب باشیم؛ چراکه مخاطب هم به هر حال یکجاهایی باید هنرمند مورد علاقهاش را درک کند و حتی ضعفهایش را هم به خاطر اعتمادی که به یک هنرمند یا یک گروه دارد، به عنوان تفاوت بپذیرد. این اعتماد البته باید دوطرفه باشد.
انتخاب شما برای آینده چیست و فکر میکنید باید بیشتر در چه مسیری حرکت کنید؟ همچنان میخواهید آینده را به اتفاقاتی که در مقاطع مختلف برایتان رخ میدهد بسپارید؟ با این حساب؛ مثلا فکر میکنید در سال 1400 باید در چه جایگاهی باشید؟
بهزاد: سوال سختی است.
جهان: به نظرم زیاد نمیشود به آینده مطمئن بود. اینجا دائما تغیراتی در حال رخ دادن هستند که نمیگذارند تصور درستی از آینده داشته باشیم. کمااینکه در سال 90 و 91 تصورش را نمیکردیم که حالا اینجا باشیم که هستیم. به خاطر همین فکر میکنم بیشتر باید به برنامهریزیهای کوتاهمدت فکر کرد.
بهزاد: البته یکسری برنامهریزی داریم؛ مثلا برنامه ساخت آهنگها و آلبومهایی که دارای ویژگیهای خاصی هستند و ایده ساختشان را در سر داریم. ولی اینکه برنامهریزی دقیقی با سال و ماه برایشان داشته باشیم، واقعا اینطور نیست. به همین دلیل من همیشه میگویم همینکه ما بتوانیم این همکاری را ادامه بدهیم، بزرگترین کار را کردهایم. همانطور که لورل هاردی تا پیری درکنار هم ماندند و با هم کار کردند. با خودم فکر میکنم ایکاش بمرانی هم یک عکس با اعضای پیر شدهاش داشته باشد.
آرش: احساس من این است که احساس ناتمام باقی ماندن است که ما را پیش میبرد. همیشه احساس میکنی هرکاری که کردی، بازهم کاری باقی مانده و هنوز آنطور که باید از کارت راضی نشدهای. این احساس در گروه ما ایجاد شده و به نظرم ما را به جلو؛ و یه سمت تجربههای تازهتر پیش میبرد. خود من آدمی نبودهام که خیلی برنامهپذیر باشم. اما حالا که احساس میکنم مخاطبانی دارم که مرا میشنوند، نظر میدهند و نقد میکنند، میطلبد که کارم را ادامه بدهم.
تمرین، ضبط، اجرا… تمرین، ضبط، اجرا…
به نظر میرسد برنامه روزانه فشردهای داشته باشید: تمرین، ساخت آهنگ و آلبوم تازه، کار در تئاتر و برنامه اجراهای مختلف… سخت نیست؟
بهزاد: خیلی هم سخت است. تازه بعضی از بچهها در آموزشگاه هم تدریس میکنند. گاهی حتی از بیرون گروه پروژه صداسازی میگیریم. البته برنامههای مختلف، روی همدیگر تاثیر میگذارد؛ چه تاثیرات منفی و چه تاثیرات مثبت. مثلا در سال 92 تصمیم گرفتیم با وجود سفارشهای زیادی که در تئاتر داشتیم، از موسیقی تئاتر فاصله بگیریم و بیشتر روی آلبوممان تمرکز کنیم؛ چراکه احساس میکردیم تعدد کار موسیقی تئاتر، روی ساخت قطعات تازهمان تاثیر منفی گذاشته است. به خاطر همین پیشنهادهامان را رد میکردیم.
الان هم این دغدغهها وجود دارد؛ با این تفاوت که حالا میتوانیم بهتر کنترلشان کنیم. اما با این وجود وقتی یک پروژه موسیقی نمایش را به عهده میگیریم، طبیعی است که کار در آن نمایش بخش قابل توجهی از زمان و انرژی ما را به خود اختصاص خواهد داد. درعین حال سعی میکنیم تمرینهای کنسرتمان را داشته باشیم، تنظیم قطعات تازه و… اینها به ما فشار میآورد. چارهای نیست. باید تحمل کرد.
خستگی حاصل از فشردگی کاری، به خلق آثار جدید لطمه نمیزند؟
بهزاد: خیر. در خلق اثر تازه چندان دچار مشکل نمیشویم؛ حتی گاهی فشار کار، به ایجاد ایدههای تازه برای ساخت قطعات جدید کمک میکند. ایده ساخت برخی از کارها، ممکن است مثلا حین کار در تئاتر سراغمان میآید.
خلق اثر در کار شما چطور اتفاق میافتد؟
بهزاد: هرچیزی میتواند ایده ساخت یک کار جدید باشد. به قول آرش تهران وضعیتی دارد که مدام به آدم ایدههای جدید میدهد. گاهی تماشای یک فیلم، ملاقات با دوستان، قدم زدن در شهر و هر اتفاق دیگری ایدهای را در ذهن ما میآورد که زمینهساز ساخت یک اثر جدید میشود. هر کدام از بچهها درآوردن ایدههای تازه به گروه، نقش دارند و هر وقت ایدهای میآید، بقیه بچه با آن همسو میشوند، تکمیلش میکنند و به نهایی شدن آن کمک میکنند. یکی روی ترانهاش کار میکند، یکی روی آهنگش و…
جهان: ما سر کار «ننه دلاور، بیرون پشت در» یک جایی نقش دلقک سیرک را بازی میکردیم. بعدها ملودیای که برای آن قسمت ساخته بودیم، با ملودی یک نمایش دیگر ترکیب کردیم و شد قطعه «سیرک» در آلبوم مخرج مشترک.
آرش: آهنگ «دوری» از آلبوم «گذشتن و رفتن پیوسته» هم تجربه خاصی بود. ماجرا از آن قرار بود که من معنی برخی از کلمات را نمیدانستم و برای فهمیدنشان، مجبور به استفاده از فرهنگ لغت بودم. اتود آهنگ اولیهاش را که زدم و کیارش به من گفت اصلا کار خوبی نیست. شعر این کار طوری است که انگار دارند از روی فرهنگ لغت کلمات را معنا میکنی. به نظر بچهها خوب آمد اما تهیه کننده که از اول انتظار یک قطعه عامهپسند داشت، میگفت این قطعه، عامهپسند نیست و با آن مخالفت کرد. شش ماهی سر این موضوع بحث داشتیم و نهایتا راضی به ریسک شد. نهایتا این کار را در آلبوم قرار دادیم و جالب آنکه بسیاری از مخاطبان آلبوم، از آن استقبال کردند.
جهان: ویدئو این آهنگ هم جالب بود. به نظر خودمان اصلا ویدئوی عامهپسندی از آب درنیامد اما آن را هم مخاطبان دوست داشتند. بیشتر از دو میلیون نفر آن را دیدند و این برای خودمان هم عجیب بود.
آرش: من به این نتیجه رسیدم که نمیشود روی ذائقه مخاطبان هدفگذاری مشخص و دقیقی داشت. نمیشود صد درصد مخاطبان را پیشبینی کرد. حتی نمیشود تفکیک روشنی از عامهپسند بودن یا خاصپسند بودن داشت.
مانی و کیارش هم داستانی دارند!
شما چطور به بمرانی پیوستید؟ روزگار چطور گذشت؟
مانی (نوازنده سازهای بادی): بعد از آلبوم اولی که بهزاد به تنهایی ضبط کرده بود و بعد از سال 87 که با هم کلاس موسیقی میرفتیم و دوستی داشتیم، تصمیم گرفتیم آهنگی را با هم ضبط کنیم. و از آن به بعد همکاریهامان ادامه داشته است تا امروز. من نرمافزار میخواندم و ساز زدن برایم تفریح بود، اما کم کم این، جدی و جدیتر شد و جای کار کامپویتر را گرفت.
بمرانی در آن سالهای اولیه، شبیه بچهای بود که مدام اتفاقهای تازهتری را تجربه میکرد و حالا بعد از گذشت این سالها، کمی بزرگتر شده است. از اول راه، هر کاری که از دستمان برمیآمد انجام میدادیم، و از هیچ فرصتی نمیگذشتیم. ذهنمان هم پر از ایده بود. دلمان میخواست تجربه کنیم، دلمان میخواست ساز بزنیم و پیشرفت کنیم. همینها باعث شد کنار هم بمانیم و با هم کار کنیم. در طول این سالها، همانطور که تجربههای ما تغییر کرد، ایدههای تازهتری سراغمان آمد، عادتهای شنیداریمان عوض شد و پروژههای متفاوتی را به ما پیشنهاد کردند. این اتفاقات، ما را در مسیر هدایت کرد که به اینجا رسیدیم که هستیم.
کیارش (نوازنده گیتار باس -دادش آرش و پسر عموی بهزاد): من هم از ابتدا در جریان کارهای بهزاد بودم. بعد هم که با مانی و جهان همکاریهایی داشت و بعد از آن آرش به گروهشان اضافه شد. در گروه بهزاد، جای گیتار باس خالی بود و من هم بلد نبودم. اما ساز خریدم، رفتم سر تمرین و اجرا.
آن روزها هیچ تصویر روشنی از آینده نداشتیم. فقط موقعیتها ایجاب میکرد که خودمان را برای اجرا آماده کنیم. به خاطر همین دوره هم جمع میشدیم؛ حالا یا خانه ما یا خانه جهان. تمرین میکردیم و میرفتیم سر اجرا.
چطور در ساخت کارهای تازه، با هم به توافق و اشتراک نظر میرسید؟ آیا ذائقه و علاقهمندی یکسانی دارید؟
مانی: بیشترین دلبستگی ما این بود که یک گروه موسیقی داشته باشیم و آهنگهایی را بسازیم و بزنیم که شبیه آهنگهای مورد علاقه ما است. یعنی حداقل در سبک مورد علاقهمان. البته علاقه ما دقیقا مشابه همدیگر نبود اما اشتراکهای زیادی با هم داشت. هر کسی که ایدهای را به بمرانی میآورد، میدانست که این پایان راه نیست؛ بلکه آغاز راه است و سایر اعضای گروه هم باید درباره آن ایده، نظر بدهند، تغییراتی در آن ایجاد کنند و سر آن ایده و برای ساخت آن، به تفاهم برسند. گاهی به جایی میرسید که آورنده ایده میگفت من تا همینجا بلدم و شما (بقیه گروه) کار را تمام کنید. این حس هم وجود داشته که صاحب ایده از تغییرات و تکمیل ایده خود رضایت داشته است. از طرفی به خاطر آنکه کار ما، خیلی محتوامحور نبوده که بخواهیم دقیقا برویم سراغ موضوعات خاص، اختلاف نظر چندانی در کارمان نمود پیدا نکرده است. هرکسی بخشی از کار را به عهده گرفته و از قسمت خاصی از کار، مثلا از موزیکش، از متنش، از تنظیمش و… احساس رضایت کرده است. این رضایت گروهی باعث شده که بتوانیم کارمان را پیش ببریم و همکاریهامان را ادامه بدهیم.
کیارش: در ابتدا که کار را شروع کردیم، یکسری قطعه جمع شد که اوایل بهزاد آنها را میآورد. بعد تصمیم گرفتیم که یک آلبوم جمع کنیم؛ بعد ماجرای ضبط آن قطعات پیش آمد باقی ماجراها. به خاطر همین من فکر میکنم ما با موقعیتهای مختلفی مواجه شدیم و سعی کردیم خودمان را برای رسیدن به نتیجه بهتر، با آن شرایط وفق بدهیم.
مانی: بله. از طرف دیگر بهخاطر اینکه ما هیچ کدام موسیقی نخوانده بودیم، اجرای کنسرت یا ضبط یک قطعه را در دانشگاه نیاموخته بودیم، بلکه در حین کار با آنها آشنا شدیم و یاد گرفتیم. به همین دلیل حرکت در این مسیر، همیشه برای ما آموختههای جدیدی داشت که مدام ما را به جلو پیش میبرد و بیشتر برایمان جذابیت ایجاد میشد.
راز موفقیت و تداوم بمرانی چه بوده است؟
پس کارهای بمرانی، خیلی تعاملی ساخته میشوند؟
مانی: اصلا به نظر من، بمرانی یک کارگاه است. نه تنها ساختههامان، بلکه همین بمرانی باعث شد من نوازنده شوم.
بهزاد: به مرور اینطور شد. تمام تجربههایی که تا به امروز داشتیم (از موزیک کودک تا تئاتر و آلبوم و…) باعث شد بیشتر تعامل پیدا کنیم. گاهی یکی از بچهها، فقط با یک آهنگ یا با یک شعر میآیند و بقیه بچهها برای تکمیل کار، اضافه میشوند. با هم چانه میزنند تا کار از آب دربیاید. بعضی فقط با یک ایده یا یک محتوا وارد این کارگاه میشوند و بعد از چکشکاری ایدههای اولیه، حاصل کار میشود یک قطعه.
کمی درباره سبک موسیقیتان صحبت کنید. به نظر میرسد هنوز دارید تجربه میکنید و سبک خاصی را برای ادامه راه انتخاب نکردهاید.
بهزاد: سبک کار ما هم به مرور دچار تغییر شده است.
مانی: فکر میکنم خروجی کار ما، در ارتباط مستقیم با حافظه شنیداری و آهنگهایی که میشنویم و به آنها علاقهمند میشویم است. البته قدرت و توانایی ما در اجرا کردن علاقهمندیهامان هم در این مسیر، تاثیرگذار بوده است. هر کدام از ما گروهها و سبکهای مختلفی را دوست داریم، قطعات مورد علاقهمان را با یک دیگر به اشتراک میگذاریم و مدام این علاقهمندیها در حال تغییر هستند. ولی به هر حال میشود دایرهای از اشتراکات را در هر دوره مشخص کرد؛ همه ما معمولا به یک سری ویژگی علاقهمند هستیم و به آنها باور داریم.
شروع کارمان با کانتری و بلوز بود. کمکم که جلو آمدیم سمت موسیقیهای اروپای شرقی و بالکان رفتیم. آرش شروع کرد به آکاردئون زدن، من سازهای بادی دیگر را تجربه کردم، کیارش کنترباس زد و… اصولا فکر نمیکنم روزی برسد که ما به این نتیجه برسیم که فقط در فلان سبک کار کنیم؛ برای اینکه ما دوست داریم تجربههای متفاوتی در موسیقی داشته باشیم. تنها نکتهای که همیشه برایمان مطرح است، این است که محتوای مورد نظرمان را چطور میتوانیم در بهترین حالت ارائه دهیم.
آرش: درباره سبک میتوان هم درباره ترانه و کلام بحث کرد و هم درباره موسیقی. به نظر من تغییرات سبکی را بیشتر باید در تغییرات ترانه و کلام جستوجو کنیم؛ چراکه گروه همان گروه است و از طرفی این کلام و محتوای ترانه است که نقش پررنگتری دارد و موسیقی را با خود هماهنگ میکند. قرار است که کلام شنیده شود.
کارهای شما، بیشتر محتوامحور و کلاممحور است…
بهزاد: موسیقی یک ترک، البته باید با ویژگیهای آلبوم هم همسو باشد اما من هم فکر میکنم محتوای شعر است که ما را وادار میکند به سمت خاصی در انتخاب سازها و موسیقی برویم. البته ما در تعداد سازها هم محدودیت داریم ولی خوشبختانه در آلبوم آخرمان، نوازندگان مهمان هم داشتیم که به ما اضافه شدند. در مجموع محتوا خیلی مهم است. مثلا در همین آلبوم، قطعه «خیابان» راک ساخته شد اما موسیقی قطعاتی مثل «گیسو» بیشتر سمن موسیقی حوزه بالکان و اروپای شرقی رفت.
مانی: گاهی هم کلام براساس صدایی که میخواهیم، نوشته میشود. اینها چند وجه مرتبط به هم هستند که به هم ارتباط دارند و روی هم تاثیر میگذارند. اما اینکه آن کلام یا شعر از کجا میآید، بستگی دارد به کسی که آن را آورده، به تفکرات و دغدغهها و علاقههایش.
بمرانی و شیطنتهایش
جالب است که نشاط و سرزندگی که در ارتباط دوستانه و فامیلی شما وجود دارد، در آهنگهاتان هم شنیده میشود. یه جور فانتزی خاص که انگار در تمام کارهاتان نقش دارد و مانع از خشکی و جدیت زیاد میشود.
بهزاد: ساختههای ما، دقیقا آئینهای در برابر ما و گروه بمرانیاند.
مانی: به خاطر اینکه گروهی کار میکنیم و بازار برای ما در الویت چندم است، کارهامان شبیه خودمان میشود. زندگی ما هم خیلی جدی نیست.
آرش: بعضیها خیلی جدیاند.
انگار یک جور سرگرمی هم در کارتان هست. شیطنت هم….
بهزاد: دست خودمان نیست. ما ادا درنمیآوریم.
مانی: ما وقتی دور هم جمع میشویم؛ شیطنت هم میکنیم. والیبال بازی میکنیم، فوتبال نگاه میکنیم….
بهزاد: اما در آلبوم آخر، سعی کردیم شیطنتمان را کمتر در کارمان بروز دهیم. یعنی پتانسیلش را داشتیم که بیشتر از اینها شیطنت کنیم، ولی کنترلش کردیم.
آرش: این خیلی بد است که آدم شوخی کند، اما کسی نفهمد یا جوک بگویی و کسی نخندد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم شیطنتش را کم کنیم.
بمرانی یک گروه است که اعضا آن با هم دوستاند، هم فامیلاند. این باعث میشود که خیلی با هم باشید و همدیگر را ببینید.
بهزاد: {با خنده} متاسفانه.
جهان: هر شب.
نزدیکترین برنامهتان چیست؟
بهزاد: {با خنده} که همدیگر را نبینیم.
جهان: که فردا برویم سر تئاتر. تا نزدیکهای عید برنامهمان همین است.
به اجرا در سایر شهرها و استانها هم فکر میکنید؟
مانی: خیلی دوست داریم اما تا حالا فقط توانستهایم در شیراز اجرا داشته باشیم. اما اگرش شرایطش باشد، تهیه کننده داشته باشیم، بازگشت مالی داشته باشیم و اینکه تقاضای موسیقی در شهرهای مختلف باشد. ولی در بیشتر شهرها عرضه فرهنگی و موسیقی کم است و کنسرت رفتن در اولویتهای مردم نیست. امیدواریم این مساله به نوعی رفع شود. فکر میکنم به حمایت دولتی نیاز دارد؛ به قدرت رسانه نیاز است.
بعد از اجرا در فجر، حتما بیشتر شناخته شدهاید و احتمالا طرفدار پیدا کردهاید.
جهان: فکر میکنم بیشتر آلبوممان تاثیرگذار بود تا حضور در فجر. ما سال گذشته هم در فجر اجرا داشتیم. اما امسال یک هفته بعد از رونمایی آلبوممان در فجر اجرا داشتیم و جالب اینکه بلیتهای کنسرت ما خیلی زود فروش رفت.
آلبوم بعدی؟
بهزاد: تازه آلبوم دادیم…. یک کمی باید این یکی را سر و سامان بدهیم، تا بعد.
مانی: البته همیشه آهنگهای نصفهونیمهای داریم که قرار است کاملشان کنیم. کمی که از این آلبوم بگذرد، کار را شروع میکنیم.
گفتید بازگشت مالی برایتان مهم شده است. اما به نظر میرسد بیشتر از مسیر فروش آلبوم باشد؟
مانی: نه الزاما. آلبوم، کنسرت، تئاتر و… همه اینها میتواند درآمد داشته باشد. ما تهیهکنندهای داریم که سر تمام این موارد با او قرارداد داریم.
فکر میکنید در این شرایط، چه اتفاقی میتواند بیشتر به شما کمک کند؟
مانی: مردم دنبال موسیقیای میروند که بیشتر شنیدهاند. وقتی مردم ما از رادیو و تلویزیون فقط موسیقی پاپ و سنتی شنیدهاند، معلوم است که به سایر سبکها علاقهمند نمیشوند. اما میشد با حرکتهای حمایتی میشود مردم را با سبکهای دیگر هم آشنا کرد تا خودشان تصمیم بگیرند طرفدار چه سبک و چه گروه و چه خوانندهای باشند. مثلا وقتی در وین، ارکسترهای معتبر با حمایت دولت برای مردم رایگان اجرا میکنند، دلیلش همین است. رسانهها هم باید به این اتفاق کمک کنند اما اینجا اینطور نیست.
بهزاد: اینها که شدنی نیست انگار. فقط میماند فضای مجازی، که آن هم به رد و بدل کردن و دستبهدست کردن کارها بین افراد محدود، خلاصه میشود. شاید اگر یک برنامه تخصصی موسیقی در فضای مجازی ساخته شود، خیلی اثرگذار باشد. مثل برنامههای نقد سینما.
بمرانی عید را چطور میگذراند؟
باتوجه به اینکه ایام نوروز را در پیش داریم، کمی از شور و حال این روزها و حس و حالی که از گذشته در آستانه فصل بهار داشته و دارید، بگویید؟
مانی: من همیشه عید را دوست داشتهام و همیشه برایم مهم بوده است. اینکه آدمها وسایل نو میخرند، سفره هفتسین میاندازند، گل و گیاه میخرند، خوش اخلاقترند … شهر اصلا انگار تمیزتر میشود. من همیشه در اسفند رفتن به تجریش و بازارهای قدیمی را شروع میکنم و تا روزهای آخر اسفند، چند باری میروم آنجا که حسابی حال و هوای عید را میگیرد.
کیارش: به خاطر اینکه هوا گرم میشود، من خیلی خوشحال هستم.
جهان: من قبلا ميرفتم سفر؛ با خانواده. ولي چند سالي میشود که امكانش نيست و تهران ميمانم. از خلوتي و هوای پاکش لذت میبرم. اينطوري شده كه من دلم ميخواهد اينجا باشم… مسافرتهایم را هم میگذارم برای وقتهای دیگر.
بهزاد: اساساً قبل از عيد، خيلى كيف ميکنم. توی دل آدم «قيلى ويلى» ميرود… برای بازارچهها و خريد و حال و هوایش. بعد از عيد هم برای خلوتياش و ساكت بودن شهر خوش میگذرد.
معمولا نوروز و تعطیلات نوروزی را کجا و چطور میگذرانید؛ یا دوست دارید کجا و چطور بگذرانید؟
آرش: من که هرسال عید میروم اصفهان برای دیدار پدر و مادر…
مانی: معمولا هفته اول را تهران میمانم. خیلی حس و حال خوبی دارد. به نظرم هم خیلی خلوتتر است و هوا خیلی تمیزتر؛ هم با کلی از دوستهایی که در طول سال نمیشود دید، معاشرت میکنم. برای هفته دوم ممکن است به مسافرت بروم… ممکن هم هست نروم.
کیارش: معمولا میروم به خانواده سر میزنم. ضمن اینکه چند سالیه که وقتم در ایام عید با بمرانی میگذرد. دوست دارم تهران باشم؛ به خاطر خلوتیاش.
جهان: در گذشته اينطور بود كه كل فاميل جمع ميشديم… آن هم خيلي خوش ميگذشت.
آرش: کلا کارهای مربوط به سال نو، موجبات خشنودی بنده را فراهم میکند!
بهزاد: من در ايام عيد هم دوست دارم تهران بمانم. تهران در عيد خيلى خلوت و قشنگ و تميز و جذاب است.
آلبومها و بمرانیها
اتوبوس قرمز
«اتوبوس قرمز»، آلبوم اول گروه بمرانی، در سال ۱۳۸۳ منتشر شده است. موسیقی بمرانی در این آلبوم را میتوان کانتری و بلوز فارسی دانست. اشعار قطعات این آلبوم، کودکانه هستند اما بزرگسالان هم با آن ارتباط برقرار کردهاند. بهزاد عمرانی به عنوان خواننده و گیتاریست، مانی مزدکی، نوازنده سازدهنی و فلوت، جهانیار قربانی نوازنده گیتار الکتریک و آکوستیک، آرش عمرانی نوازنده پیانو، کیبورد و کلارینت، کیارش عمرانی نوازنده گیتار باس و آبتین یغماییان نوازنده درامز و پرکاشن «اتوبوس قرمز» را ساختهاند.
مخرج مشترک
«مخرج مشترک» بعد از «اتوبوس قرمز» دومین آلبوم بِمرانی است که توسط نشر نوفه و به تهیهکنندگیِ احسان رسولاف راهی بازار شده است. موزیک ویدئوی انیمیشنی ترانه «کی چراغا رو خاموش میکنه» به کارگردانی امین حق شناس کلیپی عجیب و پرهیاهو است که جایزه بهترین ویدئوی هفته را از سایت Vimeo دریافت کرده است. در این آلبوم علاوه بر اعضای گروه، ماکان اشکواری، مارتین شمعونپور، روزبه اسفندارمز و ارشیا جم نیز به عنوان نوازنده میهمان گروه بمرانی را یاری کرده است.
گذشتن و رفتن پیوسته
آلبوم «گذشتن و رفتن پیوسته» جدیدترین اثر گروه بمرانی است. اعضای گروه و سازهایی که در این آلبوم استفاده شدهاند، عبارتند از: بهزاد عمرانی (خواننده و گیتار)، مانی مزکی (سازهای بادی)، جهانیار قربانی (گیتار الکتریک و ماندولین)، آرش عمرانی (سازهای کلاویهای) و کیارش عمرانی (سازهای باس، گیتار و بانجو). البته روزبه اسپندارمز، سردار سرمست و مهیار طهماسبی در این آلبوم نوازنده مهمان بودهاند. «گذشتن و رفتن پیوسته» نسبت به آلبوم «مخرج مشترک» آلبوم پختهتر به نظر میآید. این پختگی، حاصل تجربیات بیشتر گروه نسبت به گذشته و نگاه جدیتر آنها به موسیقی بوده است.