موسیقی فارس – محمدرضا ممتازواحد | بعد از دههی تاریک ۱۳۶۰ خورشیدی و سرکوب و اختناق موسیقی پاپ ایرانی در داخل کشور و البته تداومِ این جریانِ هنری در خارج از مرزهای ایران بهخصوص در شهر لس آنجلسِ ایالت کالیفرنیای ایالات متحدهی آمریکا که بههر صورت با آلامِ روحی هنرمندان و جراحاتِ تازهی دردِ غربتِ ایرانیانِ مقیمِ آن دیار همراه بود؛ دهه ۱۳۷۰ خورشیدی، دریچهی جدیدی را بهروی ایرانیانِ داخل و خارج کشور گشود.
پایانِ جنگ هشت سالهی ایران و عراق و ویرانی و تباهی مملکت از یک سو و ورود بهدههی دومِ غربت و عادتِ تدریجی هنرمندانِ کوچنشین بهزندگی در خارج از ایران، شرایط را بهسمتی سوق داد که گوشهای علاقمند بهموسیقی، لزومِ وجود صداهای جدید و موسیقیهای تازه را احساس میکردند.
ورود سه هنرمند در این بازهی زمانی و در آن فضا و شرایط، بیتأثیر واقع نشد: شادروان “شهرام کاشانی”، بانو “سوزان روشن” و “سیاوش شمس”. بررسی کمّ و کیفِ کاری این هنرمندان در این مجال نمیگنجد و از موضوع اصلی این نوشتار هم خارج است.
پس از درگذشت «شهرام کاشانی»، نکتهای ذهن راقم این سطور را برانگیخت. آنطور که در شرح حال زندهیاد شهرام کاشانی (معروف به “شهرام کِی”) آمده، وی همه و یا لااقل بیشتر عمر خود را در خارج از ایران گذراند و فرهنگ ایران را کمتر درک کرد.
جالب اینکه، کمترین حرفِ سخیف در متن اشعارِ ترانههایش دیده نشد و در زندگی خصوصی و شبکههای اجتماعی (بهخصوص لایوهای اینترنتی) نیز حرکات زننده و ناپسند از او (و سایر همنسلانش چون خانم سوزان روشن، سیاوش شمس (صحنه) و غیره) مشاهده نشد. اما هنرمندانِ پرورشیافته فرهنگ ایرانی که سالها در این مملکت زیستند و بههر دلیل سر از آن طرف آبها درآوردند، دیدید چهها که نکردند! یکی بر روی صحنهی کنسرت و در مقابلِ چشمِ همگان، مادهی مخدرِ گُل مصرف کرد و دیگری با یک بازیگرِ فیلمهای پورن، کلیپ تصویری موسیقیاش را منتشر ساخت.
این همه سرکوب و اختناق و “زیرزمینی” شدنِ جوانانی که میخواستند مطابق با زمانِ خود کار کنند و سرانجام، مهاجرتِ آنان و تبعات ناشی از این همه هجمه و فشار بر روی آثار تولیدی آنها و تأثیرات بس مخربِ آن بر روی نسل بعدی، ثمرهی این اُفول بود.
اگر منصفانه بنگریم، لسآنجلس و فرهنگ حاکم بر این شهر موفقتر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولتهای این چهل و اندی سالِ ما عمل کرده است و تأسفبرانگیزتر اینکه، هنرمندان ایرانی مقیمِ لسآنجلس هیچوقت و هیچگاه داعیهی وزارت و وزارتخانهای مبنی بر فرهنگ و “ارشاد اسلامی” نداشتهاند. حال باید دید که وزارت فرهنگ و “ارشاد اسلامی” تا بهچه حد در “ارشاد” موفق عمل کرده و اسلام و اسلامی و اسلامیتِ آن تا بهچه حد، راهگشای جوانانِ این مرز و بوم بوده است؟!
بپذیریم که بازندهی اصلی ما هستیم و امثالِ شهرام کاشانی برندگان نهایی این میدان بودند و هستند.