موسیقی فارس-محمدرضا ممتازواحد: از اواخر دهه چهل و پس از نهضت هنریِ «بازگشت بهگذشته» و «رجعت بهسنت»، مهمترین اتفاقی که رخ داد تغییر زیباییشناسی مخاطب بود. هنرمندانِ این فصل هنری با آثار خود، زیباییشناسی مخاطبان را بهسمت و سویی دیگر سوق دادند که پس از مدتی -بهویژه پس از رخداد ۵۷- ؛ این رویداد هنری، زیباییشناسی غالب و حاکم ِ بر موسیقی شد. آسیبشناسی این رخداد خود مجال دیگری را میطلبد تا بتوان با واقعبینی، پیامدهای مثبت و منفی آنرا مورد بررسی و تحلیل قرار داد ولی -پس از شخصیتهای تأثیرگذار و جریانسازی چون «نورعلی برومند» و «داریوش صفوت»- بهطور حتم «محمدرضا شجریان» را باید از جریانسازانِ این انقلاب هنری در عرصه «آواز» محسوب داشت.
هنرمندی که بیرونیترین تا درونیترین لایههای لحن و بیان آوازیاش، در تار و پود آواز و آوازخوانان رخنه کرد بهگونهای که «چهار دهه اخیر» در سیطرهی آوازِ او بود. تحلیل این موضوع –بهغیر از خدمات و زحمات و توانمندیهای هنری محمدرضا شجریان- البته دلایل دیگری هم دارد که از موضوع این نوشتار خارج است. اما فارغ از این تفاسیر، بحث موردنظر این نوشتار، «محبوبیت»ِ عجیب محمدرضا شجریان در توده مردم و حتی خواص جامعه هنری و کشور است که نه تنها «رشکبرانگیز» بلکه تا حد زیادی «تأملبرانگیز» جلوه مینماید.
تاریخ پُر افتوخیز موسیقی ایران – در همین یک قرن اخیر- مشاهیر بسیاری بهخود دیده است. هنرمندانی که بهواقع نه در بازهی زمانی «سده» بلکه در «هزاره» هم نمیگنجند و شاید تا هیچگاه نظیر آنها بهعرصه نیاید. بهزعم نگارنده، راز مانایی و محبوبیت محمدرضا شجریان، صرفاً در منزلت و جایگاه هنری او نیست چرا که بیتعارف مشاهیر دیگری نیز چون ایشان داشتهایم. رمزگشایی این راز بیتردید در واکاوی مسائلی است که شاید امور هنری بخش کوچکی از آن باشد و بخش عمده آن جهانبینی، شعور اجتماعی و سیاسی و مسائل دیگری است که باید تکبهتک در مورد آن سخن گفت.
استعفای اعتراضآمیز هنرمندانِ جوان آن ایام از رادیو (بهسرکردگی هوشنگ ابتهاج) بهدلیل فاجعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، خود سند زرین دیگری از «همراهی» هنرمندانی چون محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و … با مردم میباشد. برخی از وقایع تاریخی بهآسانی بر روی کاغذ نوشته و خوانده میشود ولی تصور ذهنی و بازسازی آن شرایطِ اختناق و خفقان و سرکوب بهویژه در سالهای آخر حکومت پهلوی، ارزش این استعفای هنری- مردمی را بهتر و بیشتر نمایان خواهد ساخت.
واکنش هنری بهفاجعهای که شاهدان عینی آن هنوز از برشماری کشتهشدگان عاجزند و «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» ! ؛ اقدام جسورانهای که حداقل پاسخ رژیم بهآن میتوانست بازداشت و چهبسا حکمِ «بند» و «شکنجه» باشد. و پس از آن استعفا، رسانه هنرمندانِ معترض «چاووش» شد و در آن عصر که بسیاری از خوانندگان و نوازندگان مشهور در غفلتی «خودخواسته» یا «ناخواسته» بهسر میبردند، اقلیتی چون چاووش همراه مردم شدند.
حال قضاوت نمایید هنرمندی چون محمدرضا شجریان از خاطره جمعی بیرون خواهد رفت؟! هنرمندی که در سختترین شرایط کشورش همراه مردمش بوده چگونه میتواند بهفراموشی سپرده شود؟ از وقایع ۵۷ و جنگ ایران و عراق تا خاطرات غمانگیز زلزله بم و اتفاقات دههی هشتاد؛ تماماً مؤید این نکته است که شجریان همواره با مردم کشورش حرکت کرده است. هنرمندی که در فضای هنری دهه پنجاه و در آن عصر پُرهیاهو و پُرزرقوبرق، بهتمامی پیشنهادات اغواگرانه و وسوسهآمیز، پاسخ «نه» داد. زیرا میدانست که این صرافان همیشه کاسبکار بهدنبال «دُر» نیستند که اگر منافعشان اقتضا نماید «خرمهره» را با «دُر» برابر خواهند ساخت. این «نه»، برخاسته از درک و جهانبینی او از محیط پیرامونش بود در حالیکه آن زمان، در دهه سوم عمرش بهسر میبُرد.
پس از اتفاقِ غمانگیزِ اخیر، مسألهای که شاید بیش از غم فقدان ایشان نمود داشت، «ابراز احساسات آحاد مردم» در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بود. بههر حال، در عصر قهرِ رسانههای فراگیرِ دیداری و شنیداری، گویا شبکههای اجتماعی، «رسانههای مردمی» شدهاند و حقیقت و واقعیت را ولو در فضای «مجازی»، سهلتر از فضای «واقعی» بهنمایش میگذارند. بیان احساسات ناب مردم، این نکته را بهبیانصافان روزگار و حتی راقم این سطور، یادآوری کرد که درصدد جبران برآیند. چون «تاریخ» و «آیندگان» بهخوبی قضاوت خواهند کرد. امید است که خود را شرمنده تاریخ نسازیم. خوش بهحال شجریان و امثالِ او، که در دل مردم زندگی کردند و میکنند. این نعمت خود، بزرگترین موهبت الهی است که شامل حال این عزیزان شده است.
- تیتر این نوشتار برگرفته از سرودهی «اسماعیل خویی» است.