موسیقی فارس- ترکیب جالبِ ریتم ها توسط شخصی در حالی دست به دست می شود که امروزه بررسی چگونگی ارتباط و اثر موسیقی بر مغز، موضوع تحقیق بسیاری از محققان در رشته های مختلف از جمله پزشکی، عصب شناسی، روان شناسی، آموزش و پرورش، موسیقی، فیزیک و … می باشد.
دانش و آگاهی انسان از چگونگی فعالیت مغز به سرعت در حال پیشرفت میباشد. به گفته جری جانووسکی دانشمند طراز اول علم عصب و متخصص یادگیری و حافظه از دانشگاه علوم بهداشت اُرگون در پورتلند «هر آنچه را که دو سال پیش یادگرفته اید، دیگر کهنه شده است… علم عصب در حال انفجار است» (جنسن، ترجمه محمد حسین، ۱۳۸۴).
وجود دستگاههای پیشرفته تصویرنگار مغز مانند MRI، EEG، MEG، PET و ERP این امکان را فراهم ساخته است تا بتوانیم از میزان و چگونگی فعالیت قسمتهای مختلف مغز در هنگام گوش دادن، نواختن و یا تحلیل موسیقی بیشترین آگاهی را بدست آوریم. همچنین وجود چنین پیشرفت هایی در علم مهندسی پزشکی و عصب شناسی این امکان را فراهم ساخته است تا بتوانیم به بررسی متغییرهایی چون تاثیر مدت زمان آموزش موسیقی، تاثیر سال شروع یادگیری موسیقی، نوع موسیقی، سبک موسیقی و … بپردازیم.
اولین پرسشی که در مورد ارتباط بین موسیقی و مغز مطرح میشود، این سوال میباشد که موسیقی چه قسمت هایی از مغز را فعال میسازد؟ سادهترین پاسخ به این سوال این میباشد که موسقی تمام قسمتهای مغز را فعال میسازد. امروزه دیگر این عقیده قدیمی که موسیقی فقط مربوط به نیمکره راست میباشد، باطل شده است.
رابرت زاتور، روان شناس عصب شناختی در موسسۀ عصب شناختی مونترال میگوید: «شک ندارم که وقتی شما به یک قطعۀ موسیقی گوش میدهید، تمام مغز درگیر میشود (شریو ،۱۹۹۶، به نقل از جنسن، ترجمۀ محمد حسین، ۱۳۸۴). زاتور میگوید: «وقتی مردم از من میپرسند که جایگاه موسیقی در مغز کجاست، تنها پاسخ من این است که هر آنچه بالای گردن قرار دارد. من فکر میکنم بسیار با ارزشتر است که، موسیقی را به اجزای تشکیل دهنده آن تفکیک کنیم. سپس به شناسایی مراکز مغزی برای هر جزء بپردازیم» (بنسون، ۲۰۰۲، به نقل از استکی، ۱۳۸۶).
بررسیهای متفاوتی که روی بیماران با آسیب مغزی و همچنین موزیسینها و غیر موزیسینها انجام گرفته است، نشان دادند که با توجه به نوع فعالیت در موسیقی مناطق مختلفی از مغز فعال میشوند. زمان شروع یادگیری موسیقی، مدت زمان آن، چگونگی و هدف از گوش دادن به موسیقی، سبک و تم موسیقی، عناصری که در یک قطعه موسیقی وجود دارد، از دیگر فاکتورهای بودهاند که برای کشف نقش و کارکرد مناطق مختلف مغز در ارتباط با موسیقی صورت گرفته است. برای این منظور، در این قسمت مهمترین تحقیقات انجام شده آورده شده است. سپس به یک نتیجه گیری کلی در مورد جایگاه موسیقی در مغز خواهیم پرداخت.
بیش از صد سال بیش (۱۹۸۴)، بر اساس مطالعه ای که روی جمجمه کشف شده آهنگ ساز معروف، یوهان سپاستیان باخ (تصویر زیر) انجام شد، مشخص گردید که ضخامت جمجمه در ناحیه تمپورال واضحاً افزایش داشته و سوراخ گرد به صورت استثنایی و غیر معمول بزرگتر از حد طبیعی بود. کمی پس از آن توجه بیشتری به زیر ساخت های روانی-اُرگانیک مغزی در مورد درک موسیقی انجام گرفت (نعمتیان، ۱۳۸۲).
نتایج تحقیق اشلاگ و همکاران (۲۰۰۵)، نشان داد که مغز نوازندگان بزرگسال با افراد غیر نوازنده به لحاظ ساختاری و کارکردی تفاوت وجود دارد، با توجه با اینکه مدت زمان و مقدار آموزش و تمرین ساز در پیش بینی این تفاوت، به لحاظ آماری معنادار بوده است (اشلاگ و همکاران، ۲۰۰۵). در مطالع هایی که بر روی نوازندگان ساز های سیمی از قبیل ویولون و گیتار به عمل آمده است، مشخص گردید کسانی که زمان بیشتری برای خود اختصاص می دهند، تغییرات عمدهای در مغزشان به وجود می آید (به نقل از جنسن، ترجمه عمرانی گرگری، ۱۳۸۶).
در دانشگا کونستانس آلمان نشان داده شد که موسیقی سبب نوسازی مسیرهای عصبی و تقویت چرخه های نوروترانسیمتری بین نورونی میگردد (بگلی، ۱۹۹۶، به نقل از استکی، ۱۳۸۶).
یک مطالعه عصب شناختی که بوسیلۀ اشنایدر و همکاران او (۲۰۰۲) انجام شده است، تفاوتهای بین افراد تازه کار-ماهر را در موسیقی بررسی کردهاند. در این مطالعه با استفاده از دستگاه مگنتو انسفالوگرام(MEG)، ۱۲ غیر موزیسین، ۱۲ موزیسن حرفه ای و ۱۳ موزیسین تازه کار را مورد ارزیابی قرار دادند. آنها سپس فرایند امواج سینوسی را در قشرهای شنیداری شرکت کنندگان با هم مقایسه کردند. محققان آهنگها را با فرکانسهای متفاوت برای شرکت کنندگان پخش کردند. موزیسنهای حرفهای به آهنگ واکنش مغزی شدیدتری نسبت به افراد غیر موزیسین نشان دادند. فعالیتهای مغزی موزیسین های تازه کار بین این دو گروه قرار داشت.
همچنین اشنایدر و همکارانش با استفاده از فنون عکس برداری مغز، شکنج هاشل را در مغز شرکت کنندگان انداره گیری کردند. با توجه به اینکه، شکنج هاشل ساختی است که کاملاً در قشر شنوایی قرار گرفته است و به عنوان یک منطقه مغزی که به صدا واکنش نشان می دهد، فعالیت می کند. محققان دریافتند که شکنج هاشل در موزیسین های حرفهای برزگتر است. در حقیقت محققان دریافتند که موزیسینهای حرفه ای ۱۳۰ درصد ماده خاکستری بیشتری در شکنج هاشل دارند.
این یافته ها نشان میدهد که مغز موزیسین های حرفهای در پردازش موسیقی تواناییهای بیشتری از غیر موزیسین ها و موزیسین های تازه کار دارد.
گچاک و اشلاگ ( ۲۰۰۳)، با استفاده از فنون voxel-by-voxel morphometric حجم ماده خاکستری نوازندگان حرفهای پیانو را با نوازندگان تازهکار و غیر موزیسینها مقایسه کردند. آنها تفاوتهایی در مناطق شنیداری، حرکتی و فضایی-تصویری مغز مشاهده کردند.
اسلامینگ و همکارن (۲۰۰۲)، با استفاده از voxel-by-voxel morphometry حجم ماده خاکستری نوازندگان حرفهای را مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند که حجم ماده خاکستری در ناحیه بروکای مغز موزیسینهای حرفهای شرکت کننده در تحقیق به طور معناداری بزرگتر از شرکت کنندگان غیر موزیسین است.
در تحقیقات انجام شده در مورد ارتباط موسیقی با مغز، بِور و چیرلو (۱۹۹۴) سوبرتری نیمکره مغز را در افراد موزیسین و غیر موزیسین بررسی کردند. شرکت کنندهگان در تحقیق بِور و چیرلو، به ۳۶ ملودی تُنال با طول ۱۲ تا ۱۶ نت گوش میدادند. سپس به مدت ۲ ثانیه ملودی متوقف میشد. پس از آن به دو نت برگزیده گوش میدادند. سپس شرکت کنندهگان مشخص میکردند که آیا دو نت برگزیده بخشی از دنباله ملودی قبل بوده است یا خیر. بعضی از ملودیها در گوش چپ و بعضی ها در گوش راست پخش میشد. شرکت کنندهگان بیتجربه در تشخیص دو نت برگزیده تقریباً ناتوان بودند و دنباله ملودی را در گوش چپ بهتر از گوش راست تشخیص میدادند. موزیسینهای با تجربه در تشخیص دو نت برگزیده تقریباً توانا بودند و دنبالۀ ملودی را در گوش راست بهتر از گوش چپ تشخیص میدادند. یک نتیجهگیری از این مطالعه این است که آمادگی پردازش موسیقی هنگامیکه فرد در موسیقی با تجربه تر میشود، از نیمکره راست به نیمکره چپ انتقال مییابد. نتیجه این تحقیق با مطالعه کریچلی و هنسون (۱۹۹۷) نیز همخوانی دارد. این دو محقق نشان دادند که در کسانیکه موسیقی را حسی و غیر اکادمیک پیگیری میکنند نقش اصلی در درک موسیقی بر عهده نمکیره راست است ولی در موسیقی دانهای حرفهای نیمکره چپ این نقش را بر عهده میگیرد. طبق فرضیه ارئه شده، در درک موسیقی ابتدا نمیکره راست وارد عمل شده و برتری مییابد و به تدریج با افزایش دانش موسیقی در فرد، این برتری به نیمکره چپ منتقل میشود (به نقل از تنکابنی، ۱۳۸۲).
همچنین در تحقیق دیگری، ضمن گوش دادن افراد به موسیقی با استفاده از تصویر برداری رنگی (اسکن مغز) فعالیت مغزی آنها ثبت شده است. نتیجه مطالعه این شد که در افرادی که زمینه و فعالیت موسیقایی داشتند، نیمکره سمت چپ و در افرادی که موسیقی نمی دانستند نیمکره راست فعال شد. در این مورد توجیه قابل قبول این است که افرادی که فعالیت موسیقایی ندارند از ملودی آهنگ [که مربوط به نیمکره راست میباشد] لذت بیشتری میبرند، در حالی که کسانی که موسیقی میدانند علاوه بر ملودی، بر روی عناصر دیگر موسیقی از قبیل هارمونی، ریتم، ضرب و ترانه و غیره[که مربوط به نیمکره چپ می باشد] تمرکز میکنند (جنسن، ترجمۀ عمرانی گرگری، ۱۳۸۶).
مخچه بخش دیگری از مغز است که هنگام فعالیتهای موسیقایی به ویژه در حفظ ریتم و ضرب قطعات موسیقی درگیر میشود و اندازۀ آن در نوازندگان موسیقی بزرگتر از افراد عادی است. در مطالعهای که بر روی حجم مخچه نوازنده و غیر نوازنده به عمل آمده است، مشخص گردیده که حجم مخچه در نوازندگان موسیقی پنج درصد بیشتر از افراد عادی است. این نتیجه نشان میدهد که حرکت انگشتان نوازندگان بر روی سازهای گوناگون به مدت چند سال، تعداد و رشد سلولهای عصبی را افزایش میدهد (جنسن، ترجمه عمرانی گرگری،۱۳۸۶).
رابرت زاتور با بررسی ادبیات تحقیق در زمینه ادراک موسیقایی بعد از آسیب مغزی، نشان داد که که نقض در فرایند الگوههای زیر و بمی صدا و فرایند تفاوت های طنین یا رنگ صدا با آسیب در نیمکره راست بیشترین همزمانی و انطباق را داشته است (اسپرینگر ،۱۹۹۷).
در تحقیقی توانایی آواز خواندن بیمارانی که نیمکره چپ آنها به طور موقت به روش Wada بی حس شده بود، مورد بررسی قرار گرفت. توانایی آواز خواندن آنها به شدت در هم ریخت، هر چند عناصر ریتمیک حفظ شده بود، اما ملودی آن بسیار یکنواخت شده بود (اسپرینگر،۱۹۹۷).
سرجنت (۱۹۹۲)، از دانشگاه مونترال کانادا عقیده دارد که اجزاء منفرد مانند نواختن، گوش دادن و خواندن موسیقی با مناطق خاصی در کورتکس درگیرند. آهنگهایی با صدای زیر و بم، باکورتکس پیشانی و گیجگاهی، در حالی که در یادآوری ملودی کرتکس پس سری راست درگیر است. برخی از نورولوژیستها در انستیتوی مونترال دریافتند که گوش دادن به اولین دو نت هر ملودی فعالیت در لب پیشانی راست را نشان میدهد و سیستم عصبی تخصص یافته در گیجگاهی فوقانی راست کرتکس در تجزیه و تحلیل مرکزی ملودی شرکت دارد، در حالی که زیر و بمی در کرتکس پیشانی راست درگیر میشوند (بینگ، ۱۹۹۹، به نقل از استکی، ۱۳۸۶).
اریک جنسن (۲۰۰۰، ترجمه عمرانی گرگری، ۱۳۸۶)، میزان فعالیت و درگیری مناطق مختلف مغز را در واکنش به موسیقی با توجه به هدف گوش دادن به موسیقی و همچنین سابقه موسیقایی افراد مرتبط میداند.
جدول زیر مناطق خاصی از مغز که به هنگام گوش دادن به موسیقی و عناصر آن فعال می شود را با توجه به سابقۀ موسیقایی افراد نشان میدهد.
جدول۱٫ خلاصه مناطقی از مغز که هنگام گوش دادن به موسیقی و عناصر آن فعال می شود (جنسن، ۲۰۰۰):
نتایج مطالعات هاروارد نشان داد که در فرایند مغز کودکان از لحاظ ریتم و ملودی تفاوت وجود دارد. اسکن مغزی از ۳۴۰ کودک نشان داد که ملودی در نیمکره راست و ریتم در نیمکره چپ پردازش میشود (وتیز، ۲۰۰۳، به نقل از استکی، ۱۳۸۶).
در یک مطالعه، قبل و بعد از عمل جراحی بیمارانی که برای از بین بردن بافت صرعیشان، لب گیجگاهی چپ یا راست آنها شکافته شده بود، آزمون مهارتهای موسیقایی گرفته شد. نتایچ نشان داد که از میان برداشتن نیمکره راست اشتباهات را در الگوی ملودی ، بلندی صدا، دیرند صدا ، و رنگ صدا (طنین) به طور معناداری افزایش داده بود. برداشتن نیمکره چپ منتج به تغییری در عملکرد نشد (اسپرینگر،۱۹۹۷).
اسپرینگر (۱۹۹۷) این طور نتیجه میگیرد که: «به طور کلی اطلاعات در مورد موسیقی و نیمکرهها نشان میدهد که همانطوری که همه تواناییهای زبانی به نیمکره چپ اختصاص نیافتهاند، همه جنبههای مهارتهای موسیقایی نیز مختص نیمکره راست نمی باشد. آن جنبه هایی از پردازش موسیقی که به قضاوت در مورد دیرند، نظم زمانی، توالی و ریتم مربوط می شود به نیمکره چپ اختصاص دارد، در حالیکه نیمکره راست زمانیکه به قضاوت در مورد حافظۀ تُنال ، طنین، بازشناسی ملودی و شدت صدا نیاز باشد به فعالیت میپردازد.
همچنین بارت و آثرتون (۲۰۰۴)، با بررسی ادبیات تحقیق در زمینۀ تاثیر آموزش موسیقی بر مغز و یادگیری این طور نتیجه گیری میکنند که یادگیری موسیقی فعالیت لب گیجگاهی چپ که ناظر بر ادراک شنیداری و پردازش کلامی است و همچنین لب پیش پیشان که ناظر بر پردازش فضایی-تصویری است را در پی خواهد داشت. علاوه بر این آموزش دیدن موسیقی در طول دوران کودکی بر رشد گیجگاهی چپ و بنابراین حافظه کلامی کمک میکند. همچنین افرادی که زیاد موسیقی آموزش میبینند، بیشتر از افراد تازه کار از لب گیجگاهی چپ خود در موسیقی استفاده میکنند.
با بررسی تحقیقات انجام شده می توان نتایج زیر را ادر خصوص جایگاه موسیقی در مغز رائه داد:
موسیقی مقوله ای نیست که فقط مربوط به نیمکره راست باشد. تحقیقات اخیر نشان داده اند که بخش اعظم یادگیری «دو طرفه» است (جنسن، ترجمۀ محمد حسین، ۱۳۸۴)، بنابراین همانطور که زاتور و دیگران نشان دادهاند موسیقی هر دو نیمکره مغز را فعال میکند، هر چند که میزان فعالیت هر کدام به متغییرهای زیادی که اشاره شد، بستگی دارد.
تحقیقات انجام شده روی افرادی که دچار آسیب مغزی بودهاند و همچنین مقایسه موزیسین های حرفهای و غیر موزیسینها، نشان میدهد که مناطق خاصی از مغز مختص موسیقی هستند که آسیب به این مناطق میتواند منجر به اختلال در یادگیری و یا پایدار ماندن مهارتهای موسیقایی که از قبل فرا گرفته شده بود، داشته باشد که این امر نشان دهنده منشاء بیولوژیک موسیقی در مغز میباشد.
سابقۀ موسیقایی افراد یکی از فاکتورهای اساسی در میزان فعالیت هر یک از نیمکرههای مغز میباشد. افرادی که سابقۀ موسیقایی ندارند، بیشتر نیمکره راست مغز آنها به فعالیت میپردازد و با یادگیری و فعالیت در موسیقی این برتری به نیمکره چپ منتقل میشود.
ملودی، طنین یا رنگ صدا، دیرند صدا، زیر و بمی، جنبه های احساسی موسیقی مربوط به نیمکره راست و نظم زمانی و ریتم، توالی، جنبه های کلامی موسیقی و تحلیل موسیقی مربوط به نیمکره چپ مغز میباشد.
سن شروع یادگیری موسیقی و میزان تمرین و مدت زمان فعالیت موسیقایی از فاکتورهای بسیار مهم و تعیین کننده در اثر گذاری مثبت موسیقی بر مغز و به دنبال آن بر شناخت و یادگیری می باشند.
ویدیوی زیر بازنشر ویدیویی در این باره است: